بد دردی است این «بیثباتی»، ارباب. دردی است که هر سوءاستفادهای مقابلش هیچ است. گنده نمیگویم سر جدت. همین یک قلم را جواب بده تا روشنت کنم: زشت باوفا بهتر است یا زیبای بیوفا؟ ملتفتی؟ حکایت، همین است. برندهها همیشه بردهاند: از مال مردم تا آبروی دین، همه را یکجا، آب خنکی هم رویش. آخرت کجا بود؟ اما بازندهتر از اینها هم مگر داریم؟ نداریم ارباب سر جدت. اینها بد میبازند. این خط، این هم شیر، نه، نشان. حواس نمیگذارند که.
میگفتم ارباب، بیثباتی است که کمر خلقالله را شکسته. آب نمیتوانی بخوری. بخوری هم خوش از گلویت نمیرود پایین. چرا؟ چون وسط جرعۀ اول و دوم، یَک قانونی تصویب میکنند که چهار چرخت هوا میشود. یا مثلاً یکهو همهچیز سهسوته سه برابر میشود. مملکت آنچنان سریع زیروزبر میشود که تا به خودت بیایی، میبینی تشتکتت پریده ارباب. طفلکی احمد را یادت هست؟ داشت پول جمع میکرد یکی از همین لگنها بگیرد و بنشیند پشتش به مسافرکشی. مادرمرده دیگر باید برود سراغ موتور. همین هم دیر بجنبد از کفَش رفته. میگویی نه؟ نگاه کن.